1.حضور حداکثری مردم به مثابه رفراندوم سیاسی: در علم سیاست و نظریه پردازی سیاسی، تعاریف مجزا و جداگانه ای برای مفهوم انتخابات و رفراندوم ارائه شده است که نشانگر تفاوت این دو تحول سیاسی می باشد. بر این اساس انتخابات به معنی برگزیدن کسی است برای انجام کاری و در شکل جمع، بیشتر برای اشاره به انتخاب نماینده برای مجالس مقننه، شوراهای شهر یا ریاست جمهوری آورده می شود. اما هَمهپُرسی یا رفراندوم رای گیری مستقیم از همه اعضای تشکیل دهنده یک سازمان یا جامعه است برای رد یا تصویب سیاستی که رهبران یا نمایندگان پیشنهاد کردهاند. هدف همه پرسی پرهیز از قانون گذاری به زیان اکثریت جامعهاست. در نظامهای نمایندگی و پارلمانی جدید از همه پرسی تنها برای تصویب قانون اساسی یا تغییر اساسی درحکومت بهره میگیرند؛ ولی در برخی جامعههای کوچک برای همه امور رأی همگان پرسیده میشود. بر این اساس نمی توان این دو مفهوم را در جای یکدیگر به کار برد و هر دو را در یک معنا در نظر داشت. اما باید دانست که این تعاریف در عرصه نظر و نظریه پردازی مطرح شده است و اگر در عرصه عمل و شرایطی متفاوت با آنچه که در تعاریف انتخابات و رفراندوم ذکر شد، قرار گیرد می توان برداشتی یکسان از این دو مفهوم داشت. در جوامع در حال توسعه یا در حال دموکراتیزه شدن افزایش مشارکت سیاسی شهروندان یکی از سنجه های مهم گذار به سوی دموکراسی محسوب می شود. در آن دسته از کشورهایی که اقتصاد دولتی رانتی در آن حاکم است و قانون مالیات گیری و در نتیجه پاسخگویی بر آن حاکم نیست یا به عبارتی دارای بیماری هلندی است، مجاری انتقال خواست ها محدود می باشد. در نتیجه بعضی از کانال های انتقال خواستها و ابراز عقاید مانند انتخابات دارای اهمیتی دو چندان می شود. انتخابات از این جهت با اهمیت می شود که نظرات مردم در طول چند سال به دلیل عدم وجود مجاری لازم همچون تحزب و جامعه مدنی، انباشت می شود و در یک صحنه و عرصه ای به نام انتخابات(چه ریاست جمهوری و چه مجلس نمایندگان) بروز پیدا می کند. در چنین شرایطی همه نگاه های داخلی و بین المللی متوجه حضور مردم در انتخابات می شود. اگر حضور مردم حداکثری باشد، مقبولیت و مشروعیت مردمی نظام سیاسی تأمین می شود و از آن به عنوان تقویت پایگاه اجتماعی و مردمی رژیم سیاسی یاد می شود. برعکس، اگر حضور حداقلی باشد، نشان دهنده کاهش مقبولیت مردمی نظام سیاسی است که می تواند چنین نظام هایی را با میزانی از بحران های داخلی و نیز فشارها و تهدیدهای خارجی روبرو سازد. بنابراین انتخابات در چنین نظام هایی همچون ایران تنها انتخاب یک فرد و یا چند نماینده نیست، بلکه مهمتر از آن نشان دادن و رأی به کارکرد، دستاورد، مقبولیت و بازخورد یک سیستم سیاسی است. در چنین شرایطی میزان حضور مردم در انتخابات، تعیین کننده درجه دموکراتیک بودن نظام سیاسی نیز تلقی می شود. همانگونه که لیپست معتقد است دموکراسی شیوه زیست یک نظام اجتماعی خاص نیست، این ویژگی نیز صادق است که انتخابات در شرایط مختلف معناهای متفاوتی را به خود بگیرد. بر این اساس میزان مشارکت در انتخابات در کشورهای با فضای مدنی تر شده ای همچون آلمان و فرانسه و... از چنین حساسیت و مفهومی که در قبل ذکر شد برخوردار نیست.
نهمین دو.ره انتخابات ریاست جمهوری در ایران نیز به مانند انتخابات قبل از خود در شرایط ویژه ای برگزار شد که بر اساس آن می توان نتیجه انتخابات را به مثابه «آری» یا «نه» به نظام سیاسی دانست. همواره تأکید مکرر رسانه های بیگانه و نیز فارسی زبان در خارج از مرزها به عدم حضور مردم در پای صندوقهای رأی برای نشان دادن عدم مقبولیت مردمی نظام جمهوری اسلامی نیز به این فرضیه دامن زده است. با اینک فضای رسانه ای گسترش و شبکه های فارسی زبان ضد دولتی ایران افزایش پیدا کرده اند و نیز بر تحریم ها و سخت گیریهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران به قصد فشار بر مردم به منظور عدم مشارکت در عرصه انتخابات و در نتیجه کاهش مقبولیت نظام سیاسی، افزوده شده است، درصد مشارکت مردم در انتخاباتی که گذشت نشان از این دارد که مردم کماکان به نظام سیاسی و آرمان های بنیان گذار آن وفادار هستند و آراء خود را به نفع جمهوری اسلامی و به ضرر دشمنان به حساب این نظام خواهند ریخت. این انتخابات مانند انتخابات گذشته در تاریخ سیاسی کشورمان درس های زیادی برای طرفهای خارجی و دشمنان ایران اسلامی داشت و همانگونه که رهبر معظم انقلاب تأکید داشته اند سیلی ای دوباره بر پیکر دشمنان و استکبار بوده است. شرکت مردم در این انتخابات آنقدر پر رنگ بود که اکثر رسانه های بیگانه نیز به آن اذعان داشته اند. اما این حضور پرشکوه به معنای رفع شدن تمامی موانع رشد اقتصادی و حل شدن درگیریهای سیاسی نبوده است. به نظر می آید که عده ای از مسئولین و کارگزاران کشور نیز می بایست صدای این سیلی را بشنوند و از آن درس بگیرند. اختلافات و درگیریها را کنار بگذارند و برای ارتقاء جایگاه نظام سیاسی و رفاه اقتصادی مردم بیشتر بکوشند تا از این طریق جواب محبت و «آری» مجدد مردم را بدهند.
2.عدم راهیابی معدود چهره های برجسته اصلاح طلبی حاضر در صحنه رقابت انتخاباتی: نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی با ائتلاف و اتحاد های مختلف و گاهاًٌ متضادی از سوی اصولگرایان قدیمی و جدید همراه بود. این ائتلافات و جبهه های شکل گرفته با توجه به برخورداری از یک هویت مستقل حزبی و در قالب یک اندیشه غیر مستقل گروهی، به دنبال اهداف از پیش تعیین شده ای حرکت نمود که در نهایت نتیجه بخش نیز بود. اصولگرایان در قالب هر ائتلاف و اتحادی سعی نمودند با استفاده از ابزارهای موجود توان بالقوه خود را بالفعل برسانند و نتایج حاکی از آن است که آنان در این راه موفق بوده اند. اما رقیب دیرینه آنان یعنی اصلاح طلبان (که بدون درک صحیح از مفهوم سیاست و قدرت که بقاء در آن اصل است) نتوانستند در وهله ی اول در شرکت یا عدم شرکت در انتخابات به اجماع دست یابند و در نهایت نیز اکثریت مطلق در انتخابات شرکت نکردند. آنان زمانی از صحنه سیاسی کشور به میزان درخور توجهی کنار رفتند که معدود اصلاح طلبان واقعی ای که در انتخابات کاندیدا بودند نیز نتوانستند اکثریت آراء را از آن خود کنند. کار اصلاح طلبان خیلی راحتر از گذشته تمام شد و آن زمانی بود که آنان با دست خود و با طناب پوسیده مهره های سوخته شان از صحنه قدرت و سیاست کنار رفتند و آن را دو دستی تقدیم رقیب قدرتمند خود نمودند. اصلاح طلبان حتی با پشت کردن به آن دسته از اصلاح گرانی که با واقع بینی و درک درست از سیاست وارد صحنه رقابت شده بودند، زمینه شکست آنان را فراهم نمودند. به عنوان نمونه حزب مردم سالاری که تمام تلاش خود را نمود تا با ایجاد ائتلاف میان اصلاح طلبان جبهه واحدی را تشکیل دهد، در این امر موفقیت چندانی کسب نکرد و در نهایت مجبور شدند کاندیداهای اصولگرایی را به لیست خود اضافه کنند که در لیستهای مختلف اصولگرایان جایی نداشتند. چنین ائتلاف هایی باعث عدم تجمیع اهداف و برنامه های مشترک حزبی شد و در نتیجه هواداران نیز در گزینش های خود به صورت واحد عمل ننمودند و نتیجه مطلوب برای ائتلاف و جبهه مورد نظر حاصل نگردید. این نتیجه بیش از همه به عملکرد آن دسته از اصلاح طلبانی باز می گردد که بدون درک درست از مفهوم سیاست، قدرت و نیز اصلاح طلبی، علاوه بر اینکه صحنه سیاست را ترک نمودند، با قطع حمایت و تخریب آن دسته از اصلاح طلبانی که وارد صحنه رقابت انتخاباتی شده بودند زمینه شکست آنان را فراهم نمودند. جالب اینجاست که حالا عده ای از همان افرادی که انتخابات را تحریم کرده اند به ریس جمهور اصلاحات این ایراد را وارد می کنند که چرا در پای صندوق رأی حاضر شده است؟ به نظر می رسد با وجود چنین افرادی، احزاب و گروههای مخالف اصلاح طلبی کار سختی را برای کنار زدن اصلاح طلبان در پیش ندارند. آنها تنها لازم است که اصلاح طلبان را به حال خود واگذارند... بر این اساس نباید حذف اصلاح طلبان از صحنه سیاست را تنها بر گردن اصولگرایان نهاد، چرا که به نظر می رسد خود اصلاح طلبان استعداد خارج شدن از آن را داشته اند.
عاقل آنست که اندیشه کند فردا را...
میرعباسی - 13/12/1390