آرشیو اخبار
روز
ماه
سال
پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري logo-samandehi
  • | انصراف
به کانال تلگرام بانک و صنعت بپوندید بانک و صنعت را در اینستاگرام دنبال کنید
شماره: 249499 تاریخ : 1395/09/01-18:13:21
,10031,
دلسردگی نخبگان به تحصیل در ایران

دلسردگی نخبگان به تحصیل در ایران

فرار مغزها اصطلاحی است که در دوره‌های اخیر کاربرد وسیعی در دایره لغات و واژگان ما پیدا کرده و سابقه‌ای 60 ساله دارد.

به گزارش پایگاه تحلیلی خبری بانک و صنعت، شنیدن آمارهای بیش از 40 درصد مهاجرت نخبگان از کشور که برآورد ضرر هر مهاجرت برای اقتصاد کشور را سالانه بین 60 تا 150 میلیارد دلار محاسبه کرده، هم تاسف‌برانگیز و هم تامل‌برانگیز است. هر سال 150 هزار نفر از نخبگان ایران، کشور را ترک کرده یا اینکه با استفاده از هر کانالی به خارج از کشور وصل شده تا از آن خارج شوند. در مقابل آن، دانشگاه‌های کشور باقی می‌ماند با انبوهی از دانشجویان مدرک‌گرا که روز به روز هم متراکم‌تر می‌شوند. در حالی که زمزمه افزایش تحصیلکرده‌ها این روزها در زبان اکثریت دانشگاه‌های کشور، شنیده می‌شود، بسیاری از نخبگان و آنهایی که اندک بارقه امیدی برای افزایش واقعی سطح علم و دانش خود دارند، به خارج از کشور مهاجرت کرده و به نوعی اعتراض خود را از سیستم علمی کشور اینگونه به زبان می‌آورند. به گفته کارشناسان، طبیعتا قهر جامعه علمی و به ویژه نخبگان کشور به این صورت، ضربه اساسی به کشور وارد می‌کند که کمترین آن، پایین آمدن سطح علمی کشور و بی‌اعتبار شدن جایگاه‌های علمی آن خصوصا دانشگاه‌هاست.

براساس آمارهای موجود ایران رتبه اول را در فرار مغزها در دنیا دارد و سالانه 180 هزار نفر متخصص از آن مهاجرت می‌کنند که هزینه اقتصادی آن دوبرابر درآمدهای نفتی است.

 در سیستم‌های مدیریتی کشور نخبه‌سالاری وجود ندارد

سامان فرهنگ‌دوست، دانشجوی دکترای مکانیک در دانشگاه پلی‌تکنیک بارسلونای اسپانیا در این رابطه می‌گوید: دلایل متعددی برای این موضوع مترتب است؛ معمولا دانشجویان و نخبه‌ها احساس می‌کنند که ارزش و جایگاهی را که در کشورهای پیشرفته به واسطه علم و فکر و ایده‌هایی که دارند، می‌توانند به دست بیاورند، در کشور خود نمی‌توانند به دست آورند. به دلیل اینکه دولت از آنها حمایت نمی‌کند و در سیستم‌های مدیریتی کشور نخبه‌سالاری وجود ندارد. دومین دلیل این است که ارتباط بین صنعت و دانشگاه در کشور ما خیلی ضعیف است، تا حدی که اصلا کارهای تحقیقاتی دانشگاه به کار صنعت نمی‌آید و وقتی اینگونه باشد، طبیعتا هیچ‌گونه حمایت مالی‌ای از دانشگاه نمی‌شود و به همین دلیل کارهای خوب و کاربردی را به دانشگاه‌ها تحویل نمی‌دهند.

 صنعت دلال‌محور است و صنایع تولیدمحور کم

وی توضیح می‌دهد: صنعت در کشور ما منحصر شده به انجام کارهایی که در سیستم دلالی توجیه‌پذیر است. کار او صرفا واردات یک سری مواد به داخل کشور و فروش آن به مردم است. یعنی به طور کلی ما صنعت تولیدی به آن صورت که باید نداریم و بسیاری صنایع مونتاژند و چون ارتباطی بین صنعت و دانشگاه نیست، هیچ پروژه‌ای از طرف صنعت برای دانشگاه تعریف نشده و حمایت مالی از پروژه‌ها صورت نمی‌گیرد. خود این امر می‌تواند فرصت‌های شغلی را از میان ببرد. تفاوت این موضوع در داخل و خارج از کشور تا حدی فاحش است که دانشجویانی که برای تحصیل در مقطع دکترا به خارج از کشور می‌روند، تنها با انجام یک پروژه صنعتی مدرک دکترا می‌گیرند. یک سری از مدارک دکترا در خارج از کشور صرفا Research Baseاست و واحد آموزشی ندارد. یعنی دانشجو صرفا یک کار تحقیقاتی برای شرکت یا یک کمپانی انجام می‌دهد. به این صورت که با شرکت قرارداد می‌بندد که این کار تحقیقاتی را در طول تحصیل خود انجام دهد تا پس از آن از خروجی‌های این تحقیق، هم اهداف صنعت محقق شود و هم اینکه شرکت حقوق ماهیانه‌ای حدود هزار تا 2 هزار یورو در نظر می‌گیرد. هم هزینه تحصیل فرد تامین می‌شود و هم آرامش ذهنی دارد. از طرفی وی می‌تواند با استفاده از خروجی‌های تحقیقاتی خود، مقاله چاپ کرده و به واسطه آن مقالات، می‌توان به راحتی از مقطع دکترا فارغ‌التحصیل شود.

یکی از دلایل مهم دیگر دخالت نابه‌جای هر مجموعه‌ای در مجموعه دیگر در کشور است. به طوری که هر فرد یا شرکت به جای اینکه روی فعالیت‌های خود متمرکز شود به فعالیت‌های دیگران سرک می‌کشد؛ این موضوع را کسانی که به خارج از کشور می‌روند، کاملا احساس خواهند کرد.

 ارزش قائل نشدن برای دسترنج نخبگان

این دانشجوی رشته مکانیک توضیح می‌دهد: موضوع بعدی این است که در کشور ما زمانی که یک دانشجو کار تحقیقاتی انجام می‌دهد، آن را به استاد تحویل می‌دهد. آن طرح از دست وی خارج می‌شود و مجری اصلی دیگر وی نخواهد بود، بلکه استاد است. به همین ترتیب استاد آن را به مدیر گروه تحویل می‌دهد، مدیر گروه صاحب طرح می‌شود و سپس مدیر گروه به دانشکده و بعد دانشکده به دانشگاه و همینطور طرح، صاحبان جدید پیدا می‌کند تا اینکه در نهایت به اسم یک وزارتخانه مورد تقدیر قرار می‌گیرد و دیگر اسمی از دانشجو و صاحب طرح نیست. در حالی که خارج از کشور اینطور نیست. اسم دانشجو تا آخرین مرحله دست به دست شدن طرح، ذکر می‌شود. بنابراین ارزش قائل نشدن برای دسترنج نخبگان دلیل بعدی مهاجرت به خارج از کشور است.

 محدودیت‌های مهاجرت

فرهنگ‌دوست ادامه می‌دهد: مشکل دیگر این است که در خارج از کشور ارتباط گسترده‌ای میان کشورها وجود دارد و مثلا چندین کشور روی یک موضوع فعالیت می‌کنند و می‌توانند برای دیدن پروژه‌های همدیگر به کشور‌هایی که می‌خواهند، سفر کنند و کارهای تحقیقاتی خود را از نزدیک ببیند. این موضوع باعث شده تا هم دانشجو زودتر به نتیجه برسد و هم اینکه موجب ارتقای فکری و مناسباتی دانشجو باشد. در حالی که ما در کشور لنگ یک قطعه بودیم که می‌خواستیم از دانشکده یک دانشگاه به دانشکده دیگر بیاوریم. ما حتی در یک دانشگاه درگیر حزب‌بازی و مسائلی از این دست هستیم. ما حتی نتوانسته‌ایم تعامل دانشگاهی خوبی برقرار کنیم. بنابراین این امر به نوعی باعث منزوی شدن کشور ما از کشورهای دیگر شده است. دانشجویان ما در داخل کشور برای مشارکت با سایر دانشگاه‌ها در خارج مشکل دارند. حتی برای رفتن به کشورهای همسایه و تعامل با دانشگاه‌های آنها نیز نیاز به ویزاست. ما «محدودیت تردد بدون ویزا با کشور های صاحب ایده وتکنولوژی» کشور داریم و تاثیر این مهم تا جایی خودنمایی می‌کند که شما می‌توانید اثربخش بودن تعامل با کشورهای پیشرفته علم و فناوری دنیا را به صورت محسوس در ارتقای رتبه‌بندی جهانی دانشگاه‌های کشورهای همجوار که مطمئنا سطح علمی اساتید و ضریب هوشی دانشجویان آنها قابل مقایسه با دانشگاه‌های میهن عزیزمان نیست ولی تنها با تعامل و مناسبات سیاسی بهتری با دنیا دارند، ببینیم که توانسته‌اند جایگاه عالی برای چند دانشگاه خود در رنک جهانی ،جزو صد دانشگاه اول دنیا را مال خود کنند. کشورهایی همچون ترکیه و کشور رژیم صهیونیستی . بنابراین محدودیت‌های مهاجرت نیز دلیل دیگر برای این موضوع است.

 مدیریت غلط علم و فناوری

این دانشجوی مقطع دکترا توضیح می‌دهد: دلیل بعدی این است که ما وقتی خارج از کشور هستیم، می‌توانیم از نزدیک به روز‌ترین نتایج و دستاوردهای تحقیقاتی و علم و دانش را مشاهده کنیم و با مجهزترین آزمایشگاه‌ها آشنا شویم. بنابراین کمبود امکانات در داخل عامل دیگری برای این موضوع است. ما در ایران برای اساسی‌ترین نیازها هم امکانات نداریم. مدیریت جذب دانشجو در رشته ها و گرایش های مختلف ، بسیار در داخل کشور ضعیف است تا حدی که این سیستم مدیریتی بعد از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب ، هنوز با دید «چرتکه‌ای» صورت می‌گیرد تا با دید «نیازسنجی»، جهت تفهیم بهتر یک مثال می‌زنم؛ ما در ابتدای انقلاب نیاز به پاگرفتن همه علوم با تمام گرایش‌های زیرمجموعه داشتیم، پس مدیران زمان تصمیم می‌گرفتند بر فرض مثال اگر چهل دانشجو مکانیک می‌خواهند، پذیرفته‌شوندگان دانشگاه را بین گرایش‌های مختلف این رشته (جامدات، سیالات و...) به صورت مساوی تقسیم کنند و کاملا طبیعی و منطقی هم به نظر می‌آمد چون احساس نیاز در تمام رشته‌ها و گرایش‌های یک رشته، به یک میزان حس می‌شد.

اما در عصر حاضر، سیستم صحیح مدیریتی باید براساس نیازسنجی صورت گیرد؛ اصل اولی که کاملا در کشورهای پیشرفته به چشم می خورد.

مدیران باید سیستم مدیریت را با تغییر رویکرد «افزایش تعداد تحصیلکرده‌های کشور» به «افزایش تعداد تحصیلکرده‌های مورد نیاز جامعه» تغییر دهند. کاملا طبیعی است که سیستم آموزشی کشور بنا به نیاز جامعه، منابع، برنامه‌های کلان دولت و چندین  فاکتور توسعه و پیشرفت، دانشجویان کشور را در رشته‌ها و گرایش‌های مختلف، با تعداد متفاوت جذب کننده نه بر فرض مثال هر سال کل گرایش‌های مکانیک به طور مساوی دانشجو جذب کند.

 مدیریت غلط منابع انسانی

وی در ادامه تاکید می‌کند: بحث دیگر شیوه غلط مدیریت نیروی انسانی در داخل کشور است. برای مثال رشد جمعیت تحصیلکرده‌ها در داخل کشور مهم‌تر از رشد جمعیت شاغلان است. در حالی که در دنیا وقتی یک دانشگاه یک دانشجو در مقطع دکترا می‌گیرد، در واقع آن دانشگاه یک پروژه گرفته است. پس یک دانشجو به این دلیل وارد دانشگاه می‌شود که یک پروژه تحقیقاتی را به سرانجام برساند. مدرک می‌گیرد و می‌تواند جذب همان کمپانی شده که برای وی فعالیت انجام می‌دهد اما در ایران چنین سیستم مدیریتی‌ای وجود ندارد. تنها به فکر افزایش نیروی تحصیلکرده هستند نه نیروی شاغل. مثلا یک دانشگاه در رقابت با دانشگاه دیگر سعی می‌کند درصد دانشجویان خود را بالا ببرد. بدتر اینکه برای جبران مشکلاتی که در نتیجه افزایش مثلا نیروی دکترا به وجود می‌آید در یک فراخوان اعلام می‌کند که دانشجویان دکترا را استخدام می‌کند تا مردم گرایش بیشتری به سوی آن دانشگاه برای تحصیل در مقطع دکترا داشته باشند. باید پرسید این پروسه دنباله‌دار تا کی؟ این نیروی انسانی نیاز به منابع مالی دارد که معمولا از دانشجویان گرفته می‌شود. این امر آسیب بزرگی به خانواده‌ها می‌زند و هزینه‌های بسیاری به آنها تحمیل می‌کند و تبعات این فشار مالی بر خانواده‌ها بسیار است. باعث می‌شود روحیه جامعه کدر شود، جامعه کلا درگیر می‌شود. یک فرد مجبور می‌شود سه پست و چندین پست کار کند. از آن بدتر اینکه هزینه‌هایی هم صرف گرفتن یک مدرک لیسانس می‌شود که عملا با وجود دکترای بیکار به هیچ دردی نمی‌خورد. در جامعه‌ای که دکترای بیکار دارد، لیسانس هیچ ارزشی ندارد. این امر روی همه تاثیر می‌گذارد. خانواده‌ها منزوی می‌شوند و از آن جایی که یک خانواده در تعامل با خانواده دیگر است، آثار منفی این امر افزایش پیدا می‌کند و باعث می‌شود جوانی را بدون انگیزه، روحیه و... در جامعه رها می‌کنیم. جوانی که قرار است نسلی را تربیت کند خود پر است از گرفتاری‌ها و دغدغه‌ها و این را به نسل دیگر و همینطور به آیندگان منتقل می‌کند و می‌بینیم بعد از چهار دهه جامعه‌ای را داریم که بسیاری از ارزش‌هایی که 40 سال گذشته ارزش محسوب می‌شدند، دیگر ارزش نیستند.صداقت، اعتماد، کمک به هم نوع بدون چشم داشت و هزاران ارزشی که جامعه ما برای برافراشته کردن پرچم عدالت ، ساخت مدینه فاضله و بسترسازی زمینه ظهور آقامون امام زمان انقلاب کردند، کم رنگ شده که حتی اگه بخشی از جامعه عاشق انجام کارهای اخلاقی هم باشند،  به جهت نداشتن وقت یا سرمایه نمی توانند.

دانشجوی دکترای مکانیک در دانشگاه پلی تکنیک بارسلونای اسپانیا در پایان راهکار خود را اینگونه ارائه می دهد راهکار ساختن بستر صحیح آمرزشی، تنها استفاده از نیروهای متعهد و متخصص می باشد، همان جمله معروف مقام معظم رهبری که چندین سال پیش به عنوان نسخه برای سیستم آموزشی کشور پیچید، جمله‌ای که هر مجموعه مدیریتی سر کار آمد، یا بخش اول آن را مدنظر قرار داد یا دوم آن را، امید است با عملی کردن راهکارهای رهبری، کشور را بهتر بسازیم.

ثمانه نادری



ارسال به دوستان با استفاده از:

نظر کاربران

Memory usage: 215