یارو در یک مجلس جشن شرکت کرده و حسابی مشغول خوردن بود. یکی از او پرسید؛ شما را کی دعوت کرده؟ یارو گفت؛ من از خانواده داماد هستم. و طرف گفت؛ ولی اینجا جشن تولده نه عروسی !!!
***
یارو وارد باغ مردم شده و از درخت افتاده و پایش شکسته بود، حکیم باشی به او «داروی دفع جانور» تجویز کرد. یارو با عصبانیت پرسید؛ شکستگی پا چه ربطی به «کرم» دارد و حکیم باشی گفت؛ اگر نداشتی که دزدکی وارد باغ مردم نمی شدی و از درخت بالا نمی رفتی پرت شوی و...
***
شخصی که برای گدایی به در خانه ای رفته و با فحاشی صاحبخانه روبرو شده بود خطاب به او گفت؛ حالا اگر چیزی نمی دهی چرا فحش می دهی؟ و صاحبخانه گفت؛ آخه نمی خواستم دست خالی برگردی!
***