پایدار نماند مال بی تجارت زندگی بهادار تعهدی به ضمانت ملل اپلیکیشن پرداخت صاپ در مقابل اعتماد شما؛ مسئولیم خدمات دیجیتال بانک ایران زمین؛ تجربه ای متفاوت
آرشیو اخبار
روز
ماه
سال
پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري پايگاه اطلاع رساني رياست جمهوري اسلامي ايران خانه ملت - خبرگزاري مجلس شوراي اسلامي پرتال جامع قوه قضائيه جمهوري اسلامي ايران logo-samandehi
  • | انصراف
به کانال تلگرام بانک و صنعت بپوندید بانک و صنعت را در اینستاگرام دنبال کنید
شماره: 1137 تاریخ : 1390/04/29-00:00:00
,10,
سویی به چشمان بانوی فرش‌باف نمونه کشور نمانده است

سویی به چشمان بانوی فرش‌باف نمونه کشور نمانده است

دیگر سویی به چشمان بانوی فرش باف نمونه کشور نمانده است جوانی‌اش را می‌بیند که بدون هیچ‌گونه منفعتی گذشت و به قول خودش تنها افتخارات معنوی برایش ماند و دیگر هیچ.

  هشت سالگی‌اش را با هم‌آغوشی سرپنجه‌های کوچکش با رشته‌های ضخیم قالی پیوند زدند. وقتی یتیم شد و نانی برای خوردن معاشی برای گذراندن نداشت، قصه هم‌آغوشی پنجه‌هایش با رنگ‌ها و نقش‌های قالی قصه ماندگاری فرش‌هایی شد که هویت ایرانی را در جای جای دنیا تعریف کرد و بافت و بافت و بافت تا اینکه در جوانی هم بیوه شد باز هم همسایه دیرینه دارهای قالی باشد...
     اکنون که نزدیک به 80 سال از عمرش می‌گذرد، دیگر سویی برای چشمان تیزبین هنرآفرینش نمانده است و سر که برمی‌گرداند به سرخط زندگی‌اش، قالی‌های پیش فروش شده را می‌بیند که بافت تا خرجی خانه‌اش را بگذراند و کودکان یتیمش را به سرانجام برساند و چشم که به فرش ماشینی رنگ و رو رفته کف خانه‌اش می‌اندازد، جوانی‌اش را می‌بیند که بدون هیچ‌گونه منفعتی گذشت و به قول خودش تنها افتخارات معنوی برایش ماند و دیگر هیچ. نه بیمه، نه مستمری، نه بازنشستگی... و آرزوهای بزرگ زیارت را به دلیل فقر مالی در گوشه دلش نهان کرد شاید روزی..
    اما تار و پود این زن هنرمند، از جنس ابریشم خالص است. شاید بیش از 130 فرش کوچک و بزرگ در ابعاد و طرح و رنگ‌های مختلف را به تنهایی بافته بود، اما فرش ماشینی رنگ و رو رفته خانه‌اش، حکایت از فقر مالی او داشت.
    محترم اسحاقیان چالشتری، متولد 1304 چهارمحال و بختیاری، هشت ساله بود که یتیم شد و به دلیل نیاز مالی بر روی دار قالی نشست و سال‌ها و سال‌ها بافت، تا آن که در سن جوانی هم بیوه شد و چهار فرزندش یتیم. اما مجبور شد، خفت در خفت و گره در گره ببافد و فرش‌هایش را پیش فروش کند تا خرجی خانه‌اش را در بیاورد.
    او می‌گفت: با فرش‌هایی که من می‌بافتم، آن زمان می‌توانستم خانه دو طبقه بخرم، اما مجبور بودم فرش‌هایم که عمدتاً سفارش پولدارها بود را پیش فروش کنم تا بتوانم خرج بچه‌های یتیمم را در بیاورم. حتی مجبور شدم همان خانه کوچکی را هم که با زحمت فراوان و بی‌خوابی شب‌های زمستان و تابستان بافته بودم را بفروشم تا بتوانم خرج تحصیل فرزندانم را بدهم.
    
     70 سال است که فرش می‌بافد
    چالشتری، 70 سال، نقش طرح و رنگ و بافت‌های متنوع و بی‌نظیر را بر دل قالی‌های شگفت‌انگیز گره زد. پوسترها، طبیعت و حتی حاشیه نعلبکی برای او الهام بخش و زاینده‌ طرح و نقش در فکرش بود و نقش‌آفرینی بر پنجه‌های هنر آفرینش. او استعداد ذاتی فراوانی در این هنر خاص داشت؛ آن چنان که علاوه بر پیاده کردن طرح و نقش‌های مورد نظرش، رنگ‌آمیزی و مقیاس قواره‌ فرش را هم خود انجام می‌داد. او با پشم و نخ کار می‌کرد و جایی از رنگ‌های شیمیایی در کارش دیده نمی‌شد.
    چالشتری، رنگرز هم بود و از برگ درخت و پوست گردو و حتی فضولات گاو، رنگ می‌ساخت و فرش‌هایش را آذین می‌بست.
    او می‌گوید: «فرش‌های من سرشار از تنوع و رنگ بود؛ در عرض، یک نقشه می‌بافتم و در طول، نقشه‌ای دیگر».
    تنها فرزند پسرش، فتح‌الله می‌گوید: مادر از سن هشت سالگی تا 70 سالگی مکرراً کار کرد. 40 سال سایه پدر بر سر ما نبود با دست خالی بزرگمان کرد. چهار تا یتیم را در فقر بزرگ کردن ساده نیست. تنها پسرش با آهی در دل افزود: مادرم هم نقش پدر برایمان داشت و هم مادر و هم هنرمند بود.
    
     چالشتری نه بیمه دارد نه مستمری
    فرش‌های این هنرمند در نوع خود بی‌نظیر بود اما واقعاً چه کسی قدر این زحمات را می‌داند مادر من نه بیمه دارد نه مستمری.
    تمام متمولان و پولداران کشور از او می‌خواستند که فرش مورد نظرشان را ببافد و پیش از آن مادرم تمام اطلاعات مربوط به فرش را در حاشیه آن می‌بافت و تاجران فرش، آن را در قالب یک سیدی تبلیغ زنده، با بافت مادرم که بر روی دار قالی نشسته بود، برای کشورهای دیگر می‌فرستادند، تا پس از بازاریابی منفعت‌زا برای خودشان، فرشی را که مثلاً 100 ریال می‌فروختند، تنها با دادن یک ریال از مادرم خریداری می‌کردند.
    
     نگران آینده‌ام هستم
    کسی که تا 70 سالگی‌اش فرش می‌بافت و قالی و تابلو فرش؛ و روزگاری به احترام نامش، فرش‌های بی‌شماری را دیگران به فروش می‌رسانیدند و اکنون به پاس تلاش‌ها و خلاقیت‌های سرشارش، لوح سپاس و تقدیر به او می‌دهند، مثل اکثر هنرمندان صاحب نام مشکل بیمه و آتیه دارد. چالشتری، خیره بر فرش دستباف رنگ و رو رفته خانه‌اش، با آهی خفیف گفت: «من در این سالخوردگی، با این همه لوح و سپاس و تقدیر، باید نگران آینده‌ام باشم؟! بیمه و مستمری بازنشستگی که ندارم. حتی خرج ماهانه‌ام را هم باید کس دیگری بپردازد.
    این هنرمند، به قول فرزندش تمام آرزوهای جوانی و مادری‌اش را پنهان کرد، ‌تا زمانی که فرزندانش بزرگ شدند و به سامان نشستند تا آن وقت، از آن‌ها بخواهد که او را به آرزوی دیدن مکه، مدینه و کربلا برسانند.
    چالشتری، شاید توقع بی‌جا نباشد اگر بخواهد تا مدیریت یک کارگاه را به او بسپارند. چرا که تجربیاتش، قابلیت آن را دارد که عده‌ای را با ذوق و هنر خلاقش بپروراند؛ اما تنها اوایل جنگ بود که بنیاد مهاجران جنگ و بنیاد مستضعفان از او خواست تا به صورت افتخاری، و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه مزد و پاداشی، بانوان جنگ زده و مستضعف را آموزش بدهد.



ارسال به دوستان با استفاده از:

نظر کاربران

Memory usage: 287
آینده خواندنی است طرح آرامش پست بانک ایران